خلاصه داستان: زمان تعطیلات در جزیره کویری است! من نمی توانم صبر کنم تا آنجا در ساحل بروم!این جزیره بسیار ارزان بود، بنابراین امیدوارم اتفاق بدی رخ ندهد...
خلاصه داستان: چه وضعیت مسخره ای، باید هر 3 ساعت جق بزنه وگرنه تخماش منفجر میشه؟ این کسشعره.""یعنی چی با دو دست شکسته اومده... توقع داری من ازش مراقبت کنم؟"
خلاصه داستان: یویی و کو بیش از آنچه که کسی به یاد داشته باشد با هم دوست دوران کودکی بوده است. وقتی بالغ شدند عاشق هم شدند. آنها نمی توانستند دست خود را از یکدیگر دور نگه دارند، تقریباً در هر مکان قابل تصور، از جمله در مدرسه، رابطه جنسی داشتند.متأسفانه برای آنها، مسئول دوربین های مدرسه تصمیم به سیاه نمایی از آنها گرفت.اکنون یوی چارهای جز اطاعت از معلمش ندارد وگرنه اجازه میدهد ویدیوها به صورت ویروسی پخش شوند. با این حال او کم کم به معلمش معتاد می شود.
خلاصه داستان: Yuuta Yamano و Shinomiya Natsuha با هم قرار می گذارند. اما به نظر می رسد که او نمی داند که او رابطه پنهانی را پنهان می کند که بیشتر از قرار ملاقات با او رضایت او را به همراه دارد.
خلاصه داستان: خواهرش پس از مشکلاتی که با شوهر شرورش داشت، به همراه کوچکترین فرزندش به خانه خانوادگی شان نقل مکان کرد. او عادت داشت که جوانانش را همه جا بیرون بگذارد و سرانجام یک شب در حالی که هر دو مست بودند، او حرکت خود را انجام داد.به نظر می رسد شوهرش باید کمی صبر کند تا بتواند بچه های دیگری داشته باشد!
خلاصه داستان: میوکی سعی می کند بهترین مادری باشد که می تواند برای پسرش باشد، او هر روز سعی می کند نمونه درخشان یک مادر خوب برای پسرش یوتاکا باشد. یوتاکا دوستی به نام ماساتو دارد که تصور یک مامان خوب را در سر ندارد و یک روز او را به حرکت در می آورد...بردن او به خانه در آشپزخانه، حمام، و حتی در حالی که پسرش دقیقاً در کنار آنها خوابیده است، او را مال خودش میداند... تا اینکه یک روز او را میبندند و چشمبند را میبندند و پس از برداشتن چشمبند او، از دیدن اینکه پسرش با او رابطه جنسی دارد شوکه شد! چه جور مادر وحشتناکی شده...؟
خلاصه داستان: یک برنامه دولتی ویژه برای مقابله با کاهش نرخ زاد و ولد نژادهای نیمه انسانی که به دلیل کمبود اعضای مرد رنج می برند، معرفی شده است. از طریق یک به اصطلاح «سیستم کمک»، انسانهایی که بهطور تصادفی انتخاب میشوند باید با شرکای تعیینشده جفت شوند - اعم از جن، آژیر یا حتی اژدها.Iris Thea Eaderlindt، شاهزاده خانم الف که به خاطر ذهن باز و نگرش دوستانه اش نسبت به انسان ها شهرت دارد، به آکادمی متروپولیتن آرک منتقل می شود. به طور تصادفی معلم جدید او به عنوان شریک جفت گیری او انتخاب شده است. او که مضطرب و در عین حال مصمم به انجام وظیفه اش در تامین آینده نژادش است، شروع به شرکت در فعالیت های جنسی با او می کند. در کمال تعجب، آیریس متوجه میشود که اجداد شریک زندگیاش اورکها بودهاند که به دلیل قدرت جنسی خارقالعادهشان شناخته شدهاند.از آنجایی که تعداد بیشتری از دانشآموزان نیمهانسان به کلاس میپیوندند و از "کار جانبی" معلم خود مطلع میشوند، برای آیریس سختتر میشود که توجه همسرش را فقط به خود جلب کند.[نوشته شده توسط MAL Rewrite]
خلاصه داستان: هاروکا میاما هیرو، پسر بهترین دوستش را به عنوان عضوی از خانواده خود می بیند. با این حال، وقتی هیرو به عشق خود اعتراف می کند و هاروکا را در حالی که شوهر دومی در یک سفر کاری است، اغوا می کند، همه چیز پیچیده می شود. هاروکا با دانستن اینکه کاری که آنها انجام می دهند اشتباه است، تا جایی که می تواند سعی می کند بدون آسیب رساندن به او، او را رد کند، اما در نهایت تسلیم می شود.