خلاصه داستان: کائوری، آس باشگاه تنیس، فقط به دیدن جوانی رفت که اخیراً به باشگاه تنیس نیامده است... اگرچه او نگران دوست پسرش، ماسایا بود، اما کائوری به اتاق جوان خود، آمی هدایت شد. و چیزی که دید این بود...امی که ابزار مردی را در دهانش نگه داشته است.
خلاصه داستان: چگونه می تواند این "آموزش ویژه" در چنین موقعیت ساحلی زیبایی باشد؟ هیچ راهی وجود ندارد که این آموزش واقعی باشد.معلوم شد که آموزش از انواع زشت بوده است و چه راهی بهتر از لباس شنای کم حجم و گرمای شدید!
خلاصه داستان: ساکورامیا سایا و هیناتا توسط کلوپ عکاسی مورد تجاوز قرار گرفتند و هر بار از آنها فیلم گرفته شد. آنها نمی توانند سرنوشت خود را بپذیرند زیرا همه افراد اطراف خود را به جان می خرند. تقدیر که همه جا پرواز می کند، هر سوراخ آنها برای تمام شب پر می شود تا زمانی که از هوش می روند.
خلاصه داستان: نگهداری باید هر روز انجام شود تا تمایلات جنسی او منفجر نشود. "آه بکش... کاش میتوانستم واقعاً کاری را که روی صفحهام میبینم با کسی انجام دهم..." او چارهای جز آه کشیدن ندارد زیرا شهوتش فقط در حالی افزایش مییابد که چهرههای چند دختر را تصور میکند.همکلاسی او، و همکلاسی بالاتر او، که همچنین از او به عنوان نماد جنسی در حال راه رفتن یاد می شود و بخشی از همان کمیته است. آه دیگری می کشد. اما آن روزها به پایان می رسد که یک روز از او می پرسند: «می خواهی با من کارهای ناپسند انجام دهی؟
خلاصه داستان: خواهر ناتنی من عادت بدی دارد که وقتی در خانه هستیم تقریباً هیچ چیزی نمی پوشد، و گاهی اوقات در واقع هیچ چیزی در اطراف من نمی پوشد...اما من نمی توانم بگویم که آیا او این کار را عمدا انجام می دهد یا نه ... حدس بزنید وقت آن رسیده است که بفهمید!
خلاصه داستان: مانند یک دانش آموز زن عادی زندگی می کرد. تا اینکه او به تاریک ترین راز خودش پی می برد...او پدرش را چند ماه پیش از دست داد که توسط فرقه شیطانی مورد حمله قرار گرفتند. در آن لحظه، او قدرت "شینیگامی" را که در درون خود نگه می دارد بیدار کرد و از اعضای فرقه انتقام می گیرد.صلح زیر زیاد طول نمی کشد و او اسیر می شود. آکوتا، رهبر شاخه فرقه، نیزه کینه را بر علیه رین که توسط پدر رین آسیب دیده بود، می چرخاند و سپس جن گیران سرگردان شیندو ستسونا و یوکا ظاهر می شوند!فراتر از این وضعیت ناامید کننده چه چیزی در انتظار است!؟
خلاصه داستان: پس از یافتن یک مصنوع که به او اجازه می دهد بر ذهن دیگران تأثیر بگذارد، کاری را انجام می دهد که هر فرد منطقی دیگری انجام می دهد. از آن برای سرنگونی تاج با مجبور کردن همه زنان سلطنتی استفاده کنید تا بازیچه های او باشند.
خلاصه داستان: با شروع فصل بهار، گل ها هم شکوفه میدن، ولی یه چیز وجود داره که ملت ازش وحشت دارن. آره! فصل دردسرساز آلرژی به گرده های گل، یه بار دیگه قراره قربانیان رو آلوده کنه، ولی این دفعه، بینی اونا نیست که باد میکنه!