خلاصه داستان: هیچ چیز خاصی در مورد تاکاشی کومیا وجود ندارد، به جز نامادری و خواهر ناتنی روسی فوق العاده داغ او. خانواده کومیا اکنون مملو از زنان شهوتپسند و شهوانی است: یوریا، نامادری شهوتپسند او با گذشتهای از مدلینگ، آنا، خواهر بزرگتر کوشا اما سرکوبشدهاش و رینا، خواهر کوچکتر وحشی اما پنهانی مازوخیست او. تاکاشی پس از اینکه متوجه شد زندگی مخفی آنها پر از بازی های شیطنت آمیز و سکس آخر شب با غریبه ها است، به باج گیری متوسل می شود. حالا او مصمم است با جلب رضایت همه زنان شلخته ساکن خانه اش، حتی پس از بازگشت پدر به خانه، پیوندهای خانوادگی را تقویت کند.
خلاصه داستان: میوکی سعی می کند بهترین مادری باشد که می تواند برای پسرش باشد، او هر روز سعی می کند نمونه درخشان یک مادر خوب برای پسرش یوتاکا باشد. یوتاکا دوستی به نام ماساتو دارد که تصور یک مامان خوب را در سر ندارد و یک روز او را به حرکت در می آورد...
بردن او به خانه در آشپزخانه، حمام، و حتی در حالی که پسرش دقیقاً در کنار آنها خوابیده است، او را مال خودش میداند... تا اینکه یک روز او را میبندند و چشمبند را میبندند و پس از برداشتن چشمبند او، از دیدن اینکه پسرش با او رابطه جنسی دارد شوکه شد! چه جور مادر وحشتناکی شده...؟
خلاصه داستان: معلم ماریکا که شوهرش یوتو را به خاطر شغلش ترک می کند، مجبور می شود با شاگردش یوکی رابطه جنسی داشته باشد. خونسردی او هنوز همه جا را فرا گرفته است، روز بعد ناظر ساختمان، تورائو، او را صدا می زند. تورائو با استفاده از عکسی از بوسیدن آنها به عنوان باج خواهی، یک روز کامل با بدن ماریکا سرگرم می شود. یوکی با دیدن اینکه ماریکا بدون اطلاع کسی از کارش خارج شد، نگران او شد و به محل او رفت، اما متوجه شد که دو نفر لعنتی هستند. شوهر ماریکا، یوتو، که شروع به مشکوک شدن به همسرش می کند، توسط همسالانش دعوت می شود تا پیدا کند…
خلاصه داستان: ویروس کشنده ای که با خوردن مایع منی درمان می شود؟! به نظر می رسد یک رویا به حقیقت پیوست .... اما وقتی فقط یک مرد در کل جزیره وجود دارد و 4 دختر باید از آنها مراقبت کنند ... شروع به تلفات می کند.
خلاصه داستان: یکی از بستگانم از من خواست که در یک برنامه مدلینگ به دوستش کمک کنم، فقط باید در حین طراحی برای آنها ژست بگیرم ... چیزی که او فراموش کرد بگوید این بود که برای مدلینگ برهنه بود!
من همیشه کمی نمایشگاه گرا بودم... و این اولین باری نبود که خودم را با مردم نزدیک لمس می کردم... اما این اولین بار است که این کار را در حالی که مردم تماشا می کنند انجام می دهم...
خلاصه داستان: وقتی در تمام دوران مدرسه مورد آزار و اذیت قرار گرفته اید و در نهایت راهی برای مبارزه به دست شما می رسد، چه کار می کنید؟
آیا از آن برای انتقام گرفتن از همه دختران مدرسهتان، از جمله بهترین دوست دوران کودکیتان که از شما دوری میکرد و شما را شرمنده میکرد، استفاده میکنید؟ از بدن آنها برای هر خواسته خود استفاده کنید؟
خلاصه داستان: اوکی ریوجی قبلاً کسی را داشت که دوستش داشت. آن شخص در نهایت با برادرش ازدواج کرد و فرزندی به دنیا آورد. احساسات او با گذشت زمان تحریف شد و آنها را در اعماق قلبش دفن کرد. رینکا، فرزند برادرش، پس از فرار از خانه نزد او آمد. او خیلی چهره خوبی دارد ... او بزرگ شد تا به زیبایی مادرش باشد. با رسیدن به سن بلوغ، سینهها و رانهایش حجم پیدا کرده که از لباس ملوانیاش نمایان میشود. احساسات ریووجی با دیدن رینکا که بسیار شبیه مادرش است دوباره ظاهر می شود. جنبه منطقی او پس از یافتن تصادفی یک داروی غرایز جنسی کاملاً از بین می رود. من این دختر را از بدو تولد می شناسم. او دقیقاً شبیه دختری است که من دوستش داشتم و بدنی بسیار زیبا و بالغ دارد... می توانم بگویم که نمی توانم برای مدت طولانی جلوی خودم را بگیرم."
خلاصه داستان: وقتی یک دختر مدرسه ای در ایستگاه اتوبوس از باران پناه می گیرد، مردی میانسال می آید... پس از مدتی ، مرد ناگهان به او حمله می کند و بارها و بارها به او حمله می کند.
خلاصه داستان: یکی از 4 ارباب شیطان در بیابان ظاهر شده است، آیا نیروهای تازه بیدار شده و قدرت ترکیبی قهرمانان برای شکست آنها کافی است؟ یا بار دیگر تسلیم شهوت خواهند شد؟او که زمانی یک شوالیه قدرتمند بود، اکنون به بازیچه مردان شهوانی و شیاطین تبدیل شده است. یقه برده ای که به گردن او چسبانده شده است او را از مخالفت با دستورات اربابش باز می دارد…
خلاصه داستان: روایت یک داستان عاشقانه در مورد خانواده ای ساده که فرزندی ندارند. زمانی را در پایان سال صرف کنید و منتظر طلوع خورشید در سال جدید باشید. با این حال، شرایطی که نمی توان هماهنگی ایجاد کرد، در شب سال نو ایجاد شد