خلاصه داستان: این سرزمین پر از هیولاها است.. شهری متروکه که در تاریکی و گوشت تحریف شده پوشیده شده است.
به خواهر دستور داده می شود تا زمینی را که یک شبه ویران شده است بررسی کند و با در نظر گرفتن مأموریت خود، به تنهایی از جنگلی عبور می کند که نور ماه در آن کم است.
خلاصه داستان: شوهرش همیشه در طول اوبون و آخر سال به یک سفر کاری میرود و وقتی همسرش یومیکو بدون شوهرش احساس تنهایی میکند و غرق میل جنسی میشود، یک دوجینشی منحرف را در اتاق شوهرش پیدا میکند در حالی که او در حال سفر است. سفر کاری.
شوهرش که فکر می کرد تمایلات جنسی شدیدی ندارد، کتابی مانند این پیدا می کند... او شروع به خودارضایی می کند، مانند دوجینشی رابطه جنسی شدید با شوهرش را تصور می کند که ناگهان مردی در کنار او ظاهر می شود ...؟
یومیکو که قادر به مقاومت در برابر رابطه جنسی خشن مرد جوان نیست، غرق در شهوت می شود...!
خلاصه داستان: شخصیت اصلی، تاناکا هاجیمه، از توانایی های هیپنوتیزمی خود برای هیپنوتیزم کردن همکلاسی هایش استفاده می کند. با توجه به قانون تصویب شده توسط دولت، دستورالعمل های ارائه شده توسط مربیان جنسی مطلق است. علاوه بر این، زوج ها باید قبل از داشتن رابطه جنسی یا حتی بوسیدن از مربیان آموزش ببینند. اولین زوجی که آموزش دریافت می کنند، زوج تازه کار متشکل از اوباتا یویی و تاچیبانا تایکی هستند. تایکی طوری تماشا می کند که انگار در حال تماشای یک آموزش است که تاناکا دوست دخترش را می بوسد و باکرگی او را می گیرد…
خلاصه داستان: یوزوکی به مدت 1 سال در سالن ماساژ کار می کرد. از آنجا که او ماه آینده ازدواج می کند، کار را متوقف می کند و می خواهد روی زندگی خانوادگی جدید خود تمرکز کند. پس از توقف کار، یوزوکی شروع به لذت بردن از زندگی جدید خود در ازدواج با معشوق دیرینه خود می کند. با این حال، کار شلوغ شوهر برای یوزوکی و کوچولو فقط زمان کمی برای عاشقانه دارند. تا زمانی که شوهر کارمند ارشد دفتر خود را به یوزوکی که زمانی مشتری وفادار یک سالن ماساژ بود، معرفی کرد. و در آینده زندگی یوزوکی چه اتفاقی خواهد افتاد؟
خلاصه داستان: آکادمی ارکیده مقدس یک مدرسه شبانه روزی معتبر است که در آن بچه هایی از خانواده های سرشناس ثبت نام می کنند.
این مدرسه بیشتر تحت سلطه زنان است... اما به زودی قیام خواهد شد.
خلاصه داستان: وقتی یک دختر مدرسه ای در ایستگاه اتوبوس از باران پناه می گیرد، مردی میانسال می آید... پس از مدتی ، مرد ناگهان به او حمله می کند و بارها و بارها به او حمله می کند.
خلاصه داستان: دانستان در مورد کسی هست که به دلیل قلدری در تعامل با زنان مشکل دارد، او آرزو داشته که گذشته برگرده تا دوباره دوران جوانی خودش را بسازد و ...
خلاصه داستان: ک گروه بدنام از هنرمندان پیکاپ در اطراف دانشگاه بودند، هر جا که می رفتند، سعی می کردند با زنان ارتباط برقرار کنند. سپس یک روز پس از یک حادثه با گروهی از اراذل و اوباش، همه اعضای این گروه منفور جان خود را از دست دادند. اما وقتی بیدار شدند در دنیای دیگری بودند! و هیچ دلیلی وجود ندارد که آنها نتوانند دختران را در آنجا ببرند ...