خلاصه داستان: با شروع فصل بهار، گل ها هم شکوفه میدن، ولی یه چیز وجود داره که ملت ازش وحشت دارن. آره! فصل دردسرساز آلرژی به گرده های گل، یه بار دیگه قراره قربانیان رو آلوده کنه، ولی این دفعه، بینی اونا نیست که باد میکنه!
خلاصه داستان: شخصیت اصلی، تاناکا هاجیمه، از توانایی های هیپنوتیزمی خود برای هیپنوتیزم کردن همکلاسی هایش استفاده می کند. با توجه به قانون تصویب شده توسط دولت، دستورالعمل های ارائه شده توسط مربیان جنسی مطلق است. علاوه بر این، زوج ها باید قبل از داشتن رابطه جنسی یا حتی بوسیدن از مربیان آموزش ببینند. اولین زوجی که آموزش دریافت می کنند، زوج تازه کار متشکل از اوباتا یویی و تاچیبانا تایکی هستند. تایکی طوری تماشا می کند که انگار در حال تماشای یک آموزش است که تاناکا دوست دخترش را می بوسد و باکرگی او را می گیرد…
خلاصه داستان: دنیای مدرنی که در آن انسان ها و نیمه انسان ها وجود دارند. با ظهور ناگهانی یک فرد بسیار خاص، 3 زن تصمیم گرفتند تا او را برای تمام ارزشش شیر بدهند!
خلاصه داستان: ک گروه بدنام از هنرمندان پیکاپ در اطراف دانشگاه بودند، هر جا که می رفتند، سعی می کردند با زنان ارتباط برقرار کنند. سپس یک روز پس از یک حادثه با گروهی از اراذل و اوباش، همه اعضای این گروه منفور جان خود را از دست دادند. اما وقتی بیدار شدند در دنیای دیگری بودند! و هیچ دلیلی وجود ندارد که آنها نتوانند دختران را در آنجا ببرند ...
خلاصه داستان: کوتا، پسری اهل یک شهر کوچک، تنها فرزند و وارث معبد میکوموریست که شهرتش رو به کاهش بود. کوتا هیچ علاقه ای به ارث بردن معبد نداشت. در عوض، روی تحصیلاتش متمرکز شد و هدفش این بود که پس از فارغ التحصیلی یک کارمند دولتی شود. هنگامیکه پدر بیوه اش در مورد ازدواج با یک دختر جوان صحبت کرد، به طور ناگهانی ناپدید شد. آن دختر که ارینا نام داشت به همراه خواهر کوچکترش موتوکا برای زندگی با کوتا آمدند. آنان با کمک دوست دوران کودکی کوتا، نونو و چند نفر از پیروان معبد توانستند به زندگی عادی خود ادامه دهند. اما یک روز، ارینا دختری به نام مای را به خانه آورد تا با کوتا نامزد کند. اما...
خلاصه داستان: دنیای مدرنی که در آن انسان ها و نیمه انسان ها وجود دارند. با ظهور ناگهانی یک فرد بسیار خاص، 3 زن تصمیم گرفتند تا او را برای تمام ارزشش شیر بدهند!