خلاصه داستان: چگونه می تواند این "آموزش ویژه" در چنین موقعیت ساحلی زیبایی باشد؟ هیچ راهی وجود ندارد که این آموزش واقعی باشد.معلوم شد که آموزش از انواع زشت بوده است و چه راهی بهتر از لباس شنای کم حجم و گرمای شدید!
خلاصه داستان: ساکورامیا سایا و هیناتا توسط کلوپ عکاسی مورد تجاوز قرار گرفتند و هر بار از آنها فیلم گرفته شد. آنها نمی توانند سرنوشت خود را بپذیرند زیرا همه افراد اطراف خود را به جان می خرند. تقدیر که همه جا پرواز می کند، هر سوراخ آنها برای تمام شب پر می شود تا زمانی که از هوش می روند.
خلاصه داستان: او که به تازگی توسط دوست دخترش رها شده است، در یک ملاقات مجدد با یک همکلاسی قدیمی برخورد می کند...اگرچه آنها دیدگاه های کاملاً متفاوتی در مورد عشق و دوستیابی دارند ... از نظر فیزیکی کاملاً مطابقت دارند ...
خلاصه داستان: ویروس کشنده ای که با خوردن مایع منی درمان می شود؟! به نظر می رسد یک رویا به حقیقت پیوست .... اما وقتی فقط یک مرد در کل جزیره وجود دارد و 4 دختر باید از آنها مراقبت کنند ... شروع به تلفات می کند.
خلاصه داستان: نگهداری باید هر روز انجام شود تا تمایلات جنسی او منفجر نشود. "آه بکش... کاش میتوانستم واقعاً کاری را که روی صفحهام میبینم با کسی انجام دهم..." او چارهای جز آه کشیدن ندارد زیرا شهوتش فقط در حالی افزایش مییابد که چهرههای چند دختر را تصور میکند.همکلاسی او، و همکلاسی بالاتر او، که همچنین از او به عنوان نماد جنسی در حال راه رفتن یاد می شود و بخشی از همان کمیته است. آه دیگری می کشد. اما آن روزها به پایان می رسد که یک روز از او می پرسند: «می خواهی با من کارهای ناپسند انجام دهی؟
خلاصه داستان: قهرمان داستان ما، اولین بار که سعی می کند با معشوق خود رابطه جنسی داشته باشد، به دلیل ضربه ای که در گذشته تجربه کرده، شکست می خورد. خواهرش و پسر عمویش به معنای واقعی کلمه بدن خود را در معرض خطر قرار دادند تا به او "درس های جنسی" بدهند و به او کمک کنند تا از ضربه روحی خود بهبود یابد. با این حال، خواهر دیگر او، واکانا، که در وهله اول ضربه روحی خود را به او وارد کرد، به مبارزه میپیوندد و درسها چیزی فراتر از درس میشود! اینجا جنگ خواهران بر سر برادر کوچکشان شروع می شود!!
خلاصه داستان: یکی از بستگانم از من خواست که در یک برنامه مدلینگ به دوستش کمک کنم، فقط باید در حین طراحی برای آنها ژست بگیرم ... چیزی که او فراموش کرد بگوید این بود که برای مدلینگ برهنه بود!من همیشه کمی نمایشگاه گرا بودم... و این اولین باری نبود که خودم را با مردم نزدیک لمس می کردم... اما این اولین بار است که این کار را در حالی که مردم تماشا می کنند انجام می دهم...
خلاصه داستان: یک زوج عاشق که به ازدواج فکر می کنند، تصمیم سختی در پیش دارند. آنها ممکن است مجبور شوند با پدر تومویا نقل مکان کنند.با این حال، این حتی شروع مشکل نیست، با حضور در خانه پدرش، کاناکو متوجه می شود که نه تنها پدرش را می شناسد... بلکه چندین بار با او خوابیده است.
خلاصه داستان: یک بانوی جوان فالگیر مجبور است سخت کار کند تا زندگی خود را تامین کند. یک روز، مرد جوانی که او را در رؤیاهایی با طبیعت شرم آور دیده است، ملاقات می کند. آینده نگری او هنوز اشتباه نکرده است.