خلاصه داستان: رین هیمساتو دختری خجالتی و ساده است که از این واقعیت که سینههایش کمی بزرگتر از سینههای اکثر افراد است ناراحت است.یک روز در راه بازگشت به خانه، رین مورد حمله هملدار قرار می گیرد، یک سازمان شیطانی که شهر را هجوم می آورد. یک وضعیت ناامید کننده ایجاد می شود!
خلاصه داستان: شخصیت اصلی، تاناکا هاجیمه، از توانایی های هیپنوتیزمی خود برای هیپنوتیزم کردن همکلاسی هایش استفاده می کند. با توجه به قانون تصویب شده توسط دولت، دستورالعمل های ارائه شده توسط مربیان جنسی مطلق است. علاوه بر این، زوج ها باید قبل از داشتن رابطه جنسی یا حتی بوسیدن از مربیان آموزش ببینند. اولین زوجی که آموزش دریافت می کنند، زوج تازه کار متشکل از اوباتا یویی و تاچیبانا تایکی هستند. تایکی طوری تماشا می کند که انگار در حال تماشای یک آموزش است که تاناکا دوست دخترش را می بوسد و باکرگی او را می گیرد…
خلاصه داستان: یوزوکی به مدت 1 سال در سالن ماساژ کار می کرد. از آنجا که او ماه آینده ازدواج می کند، کار را متوقف می کند و می خواهد روی زندگی خانوادگی جدید خود تمرکز کند. پس از توقف کار، یوزوکی شروع به لذت بردن از زندگی جدید خود در ازدواج با معشوق دیرینه خود می کند. با این حال، کار شلوغ شوهر برای یوزوکی و کوچولو فقط زمان کمی برای عاشقانه دارند. تا زمانی که شوهر کارمند ارشد دفتر خود را به یوزوکی که زمانی مشتری وفادار یک سالن ماساژ بود، معرفی کرد. و در آینده زندگی یوزوکی چه اتفاقی خواهد افتاد؟
خلاصه داستان: آکادمی ارکیده مقدس یک مدرسه شبانه روزی معتبر است که در آن بچه هایی از خانواده های سرشناس ثبت نام می کنند.
این مدرسه بیشتر تحت سلطه زنان است... اما به زودی قیام خواهد شد.
خلاصه داستان: ایچیرو تانی چیزی برای بارهای مهماندار دارد و تمام پول شرکتش را در آنها خرج می کند. هنگام فرار به کوه های برفی، ماشین او در طی یک طوفان شدید خراب می شود و او مجبور می شود در جستجوی کمک سرگردان شود. این زمانی است که او به طور تصادفی به اینسید او با رئیس بیوه خانواده، روری موناکاتا، دخترش ناکوتو و خدمتکارشان رن تاکاهارا ملاقات می کند. و هیچ کس دیگر... احساسات او با چهره های زیبا و اندام عالی ساکنان شعله ور شده بود، اما او می ترسید که اگر کاری را انجام دهد با پلیس تماس بگیرند. و بنابراین او رای ممتنع داد... بعداً سر میز شام ناکوت...
خلاصه داستان: وقتی یک دختر مدرسه ای در ایستگاه اتوبوس از باران پناه می گیرد، مردی میانسال می آید... پس از مدتی ، مرد ناگهان به او حمله می کند و بارها و بارها به او حمله می کند.