خلاصه داستان: یک روز، پسری به نام کاشیما یوجی توسط مردی مرموز به او بازیی می دهد. او آن را به خانه می آورد و سعی می کند با خانواده اش بازی کند. بازی به او دستور میدهد کاری را انجام دهد...
خلاصه داستان: وقتایی که مامان میلکی چان به خارج از شهر سفر میکنه، وظیفه مراقبت از پسرشو به اون میسپاره. میلکی چان که فکر میکنه تنها کسیه که اونو درک میکنه، با خوشحالی این کارو قبول میکنه. با این حال، وقتی اون برای ناهار پایین نمیاد، میلکی به اتاقش میره و اونو در حال خودارضایی با هنتای میبینه و تو اتاقش یه کتاب در مورد داشتن سکس با دخترا پیدا میکنه، بنابراین تصمیم میگره خودش داوطلب بشه تا اون بتونه چیز واقعیو یاد بگیره و تجربه کند - ولی تا زمانی که میلکی یه لباس خاص نپوشه، یه جای کار میلنگه!
خلاصه داستان: پس از یک رشته شغل ناموفق، کیچی اویامادا در یک کافه کوچک مانگا کار می کند. به نظر می رسد همه چیز از روز اول به خوب نظر می رسد. بهترین دوست او مدیرش است و او در کنار ری سوزوکاوا دختری زیبا کار می کند. همچنین، دوست ناز دوران کودکی او، کوررو هیراگی، یک فرد معمولی است - ولی او و همگی بزرگ شده اند!
خلاصه داستان: روایت یک داستان عاشقانه در مورد خانواده ای ساده که فرزندی ندارند. زمانی را در پایان سال صرف کنید و منتظر طلوع خورشید در سال جدید باشید. با این حال، شرایطی که نمی توان هماهنگی ایجاد کرد، در شب سال نو ایجاد شد