خلاصه داستان: او با نفرین سینه های بزرگی به دنیا آمد که بدون توجه به هر اتفاقی دائماً شیر می خورند و همیشه نسبت به آنها احساس ناامنی می کرد... تا اینکه با همکلاسی خاصی آشنا شد که برای مشکلش برنامه هایی در سر داشت.
خلاصه داستان: یویی و کو بیش از آنچه که کسی به یاد داشته باشد با هم دوست دوران کودکی بوده است. وقتی بالغ شدند عاشق هم شدند. آنها نمی توانستند دست خود را از یکدیگر دور نگه دارند، تقریباً در هر مکان قابل تصور، از جمله در مدرسه، رابطه جنسی داشتند.
متأسفانه برای آنها، مسئول دوربین های مدرسه تصمیم به سیاه نمایی از آنها گرفت.
اکنون یوی چارهای جز اطاعت از معلمش ندارد وگرنه اجازه میدهد ویدیوها به صورت ویروسی پخش شوند. با این حال او کم کم به معلمش معتاد می شود.
خلاصه داستان: Yuuta Yamano و Shinomiya Natsuha با هم قرار می گذارند. اما به نظر می رسد که او نمی داند که او رابطه پنهانی را پنهان می کند که بیشتر از قرار ملاقات با او رضایت او را به همراه دارد.
خلاصه داستان: خواهرش پس از مشکلاتی که با شوهر شرورش داشت، به همراه کوچکترین فرزندش به خانه خانوادگی شان نقل مکان کرد. او عادت داشت که جوانانش را همه جا بیرون بگذارد و سرانجام یک شب در حالی که هر دو مست بودند، او حرکت خود را انجام داد.
به نظر می رسد شوهرش باید کمی صبر کند تا بتواند بچه های دیگری داشته باشد!
خلاصه داستان: سایوکو میامورا یک دانش آموز نمونه است که در بین همسالانش بسیار محبوب است و اغلب در محیط های اجتماعی مرکز توجه است. یک روز عصر، هنگامی که او شبانه به تنهایی به خانه راه میرود، اتو که احساساتی نسبت به او دارد، شاهد تعقیب او توسط گروهی از مردان است. علیرغم بی میلی اولیه اش برای مداخله، او شجاعت پیدا می کند تا بازوی او را بگیرد و او را از خطر نجات دهد. با این حال، با بررسی دقیق تر، متوجه می شود که این نسخه از Sayoko بسیار متفاوت از نسخه ای است که او از مدرسه می شناسد. این شخصیت جدید که به نام یوکو شناخته می شود، دارای رفتاری سرکش، دهان ناپسند و میل جنسی سیری ناپذیر است.
خلاصه داستان: آلیس کمی ترسو است، اما به خواهرش اعتماد دارد.
او خود را جدا از او و در اتاقی ناآشنا می بیند...
او از تنهایی در یک مکان ناآشنا بسیار احساس تنهایی می کند و به نظر می رسد که ممکن است خطرناک باشد ...
خلاصه داستان: سه دختر دیوانه ناناشی هستند، یک پسر عبوس سر کلاس! وسوسه های دختران "بی گناه" ناناشی را که هیچ مصونیتی در برابر دختران ندارد، در حالت سردرگمی و برانگیختگی قرار می دهد!
خلاصه داستان: او یک باکره است ... اما قصد داشت برای اولین بار در دانشگاه ... این فرصت او است! اما یک جورهایی او را نانا سنپای ... دختر از لیگ خود بیرون می کند!؟
"من به دنبال یک دوست با مزایا هستم، می خواهم به محل خود برگردم؟"