خلاصه داستان: نگهداری باید هر روز انجام شود تا تمایلات جنسی او منفجر نشود. "آه بکش... کاش میتوانستم واقعاً کاری را که روی صفحهام میبینم با کسی انجام دهم..." او چارهای جز آه کشیدن ندارد زیرا شهوتش فقط در حالی افزایش مییابد که چهرههای چند دختر را تصور میکند.همکلاسی او، و همکلاسی بالاتر او، که همچنین از او به عنوان نماد جنسی در حال راه رفتن یاد می شود و بخشی از همان کمیته است. آه دیگری می کشد. اما آن روزها به پایان می رسد که یک روز از او می پرسند: «می خواهی با من کارهای ناپسند انجام دهی؟
خلاصه داستان: قهرمان داستان ما، اولین بار که سعی می کند با معشوق خود رابطه جنسی داشته باشد، به دلیل ضربه ای که در گذشته تجربه کرده، شکست می خورد. خواهرش و پسر عمویش به معنای واقعی کلمه بدن خود را در معرض خطر قرار دادند تا به او "درس های جنسی" بدهند و به او کمک کنند تا از ضربه روحی خود بهبود یابد. با این حال، خواهر دیگر او، واکانا، که در وهله اول ضربه روحی خود را به او وارد کرد، به مبارزه میپیوندد و درسها چیزی فراتر از درس میشود! اینجا جنگ خواهران بر سر برادر کوچکشان شروع می شود!!
خلاصه داستان: یکی از بستگانم از من خواست که در یک برنامه مدلینگ به دوستش کمک کنم، فقط باید در حین طراحی برای آنها ژست بگیرم ... چیزی که او فراموش کرد بگوید این بود که برای مدلینگ برهنه بود!من همیشه کمی نمایشگاه گرا بودم... و این اولین باری نبود که خودم را با مردم نزدیک لمس می کردم... اما این اولین بار است که این کار را در حالی که مردم تماشا می کنند انجام می دهم...
خلاصه داستان: یک زوج عاشق که به ازدواج فکر می کنند، تصمیم سختی در پیش دارند. آنها ممکن است مجبور شوند با پدر تومویا نقل مکان کنند.با این حال، این حتی شروع مشکل نیست، با حضور در خانه پدرش، کاناکو متوجه می شود که نه تنها پدرش را می شناسد... بلکه چندین بار با او خوابیده است.
خلاصه داستان: یک بانوی جوان فالگیر مجبور است سخت کار کند تا زندگی خود را تامین کند. یک روز، مرد جوانی که او را در رؤیاهایی با طبیعت شرم آور دیده است، ملاقات می کند. آینده نگری او هنوز اشتباه نکرده است.
خلاصه داستان: من بعد از مدتی به خانه می روم فقط برای اینکه باهاش دعوا کنم. شلخته خواهر برنزه من، مگومی، شلوارش را به صورتم میچسباند که مرا اذیت میکند... و خواهر بیگناهم، ایا، در حالی که بیدمشکش را به صورتم میچسباند، مرا آرام میکند... این همه متلک مرا به مرزم میرساند. ..
خلاصه داستان: وقتی در تمام دوران مدرسه مورد آزار و اذیت قرار گرفته اید و در نهایت راهی برای مبارزه به دست شما می رسد، چه کار می کنید؟آیا از آن برای انتقام گرفتن از همه دختران مدرسهتان، از جمله بهترین دوست دوران کودکیتان که از شما دوری میکرد و شما را شرمنده میکرد، استفاده میکنید؟ از بدن آنها برای هر خواسته خود استفاده کنید؟
خلاصه داستان: زنان متاهل کائورو و ساتسوکی به دور از شلوغی خانه هایشان به تنهایی به یک سفر بهار آب گرم می آیند. وقتی با هم سرگرم می شوند، توسط سپاه شارلاتان گرفته می شوند و در نهایت با هم مشروب می خورند. وقتی مست از خواب بیدار می شود، بدن رسیده اش را بازی می کنند و لعنت می کنند. جسدی که به زور و بدون مقاومت به زن تحویل داده شد در اتاق و غسالخانه اوست. او در تمام طول روز ماهی مرکب است و همچنان بذر و فاسد است.
خلاصه داستان: آکان به خاطر آوردن یک مجله کثیف با خود به مدرسه به اوکازاکی بد می کند. در راه خانه، او نمی تواند به یاد بیاورد و عصبانی شود که چگونه اوکازاکی صفحه ای از مجله کثیف را به او نشان داد... او با کتک زدن او انتقامش را گرفت، اما هنوز ناراضی است. انگار کسی به او می خندد، یک مجله کثیف جلوی پایش ظاهر می شود. او نمی تواند به آن کشیده شود و نگاهی بیندازد. با انجام این کار، چیزی در درون او تغییر می کند و او کاری غیر منتظره انجام می دهد…