خلاصه داستان: معلم ماریکا که شوهرش یوتو را به خاطر شغلش ترک می کند، مجبور می شود با شاگردش یوکی رابطه جنسی داشته باشد. خونسردی او هنوز همه جا را فرا گرفته است، روز بعد ناظر ساختمان، تورائو، او را صدا می زند. تورائو با استفاده از عکسی از بوسیدن آنها به عنوان باج خواهی، یک روز کامل با بدن ماریکا سرگرم می شود. یوکی با دیدن اینکه ماریکا بدون اطلاع کسی از کارش خارج شد، نگران او شد و به محل او رفت، اما متوجه شد که دو نفر لعنتی هستند. شوهر ماریکا، یوتو، که شروع به مشکوک شدن به همسرش می کند، توسط همسالانش دعوت می شود تا پیدا کند…